بچه تهرون آلمانیالاصل و بنز کمیاب در حد صفر
http://dkmag.net/media/k2/items/cach...3bf8f5b_XL.jpg
مدیرعامل اتاق بازرگانی ایران و آلمان یک مرد آلمانی به نام دانیل برنیک است. تصورمان از این جمله خبری این بود که احتمالاً برای مصاحبه به زبان فارسی با مشکل مواجه خواهیم شد و خود را آماده کردیم با مترجم برویم. تماس میگیریم و مردی با زبان فارسی پاسخ میدهد، فکر اینکه شاید اشتباه گرفتهایم یا شخص دیگری تلفن همراه آقای برنیک را جواب داده باشد، باعث میشود سوال کنیم تا مطمئن شویم، و متعجب از لهجه فارسی او خیالمان راحت میشود که درست گرفتهایم، پس قرارمان را هماهنگ میکنیم. بهانه گفتوگوی ما با دانیل برنیک اتومبیل بنز 300 SCL مدل 72 و کمیاب اوست که آن را در ایران پیدا کرده و طبق شمارهای که روی شاسی ماشین درج شده، بنز او شش هزار و دویست و هفتاد و سومین بنز در مدل خودش است که از کارخانه بیرون آمده. او آنقدر به این بنز علاقه دارد و اطلاعاتش درباره آن کامل است که قبل از هر سوالی، خود شروع به توضیح دادن میکند:ماشین بنزی که من دارم یک مدل خاص است، قویترین و سریعترین خودرو پنج صندلی چهاردر زمان خودش که از پورشه و مازاراتی تندتر میرفت، شیک و باکلاس است و تمام دنیا تعجب میکردند که کمپانی بنز توانست همچین ماشین عجیبی بسازد. از این ماشین شش هزار و پانصد و بیست و شش دستگاه ساخته شد که مال من شش هزار و دویست و هفتاد و سومین ماشین است. من با مهندس طراح این ماشین که ابتدا بدون اجازه هیات مدیره کمپانی این ماشین را ساخته بود، آشنا شدم و با او تماس داشتم، آقای «اریک واکسن برگر» الان حدود هفتاد سال دارد و به قول معروف از خودروسازهای دیوانه آلمان به حساب میآید.آقای واکسن برگر برای من تعریف کرد که در سالهای 65 و 66 میلادی کارخانه بنز ماشینهای شیک میساخت با موتورهای 6 سیلندر که قدرت زیادی نداشتند و سریع نمیرفتند. همان زمان اپل یک ماشین با موتور 8 سیلندر جنرالموتورز ساخت، این اپل از بنزهای با کلاس سریعتر میرفت که واقعاً برای سازنده درجه یک خودرو در دنیا آبروریزی بود که یک اپل آمریکایی از بنز سریعتر میرفت.آقای واکسن برگر مهندسی تحقیقات و توسعه در کمپانی بنز را بر عهده داشت. آن موقع بنز به جز مدل شاسی 600 هیچ خودرو 8 سیلندر دیگری نداشت که آن هم فقط برای رهبران كشورهاي دنیا مثل مائو، تیتو، کاسترو و ... بود و تنها دو هزار و سیصد و هشتاد و یک دستگاه از آن تولید شد، اما ششصد دستگاه را بیشتر نتوانستند بفروشند و این ضرر بزرگی بود. یعنی تعداد خودرو 8 سیلندر بالا بود اما فروش کم بود. پس آقای واکسن برگر بدون اینکه به کسی بگوید تنها موتور 8 سیلندر را برداشت و روی شاسی مدل 108 (با کمک فنر فولادی) و بعد 109 (با کمک بادی هیدرولیک) گذاشت. این کار پنهانی مدتی ادامه داشت اما بالاخره کسی فهمید که کاری بدون اجازه هیات مدیره انجام میشود. عکسالعملی که نشان دادند این بود که گفتند این موتورها را همینطور روی این مدل شاسی میگذاریم و تست میکنیم، اگر 50 دستگاه از آن فروخته شود خوب است. اینطور بود که در آخر رقمی که در بالا گفتم تولید شد، مثل اینکه بازار منتظر چنین تولیدی بود. البته ماشین با این قدرت در آمریکا موجود بود، اما در آلمان نه، به این دلیل که در فرهنگ آلمانی اگر کسی بخواهد باسرعت براند ماشین اسپرتی مانند پورشه میخرد و کسی که پول خرید بنز را داشته باشد یعنی میخواهد ماشین شیک سوار شود تند نمیرود. و این هم یک ماشین با ظاهر شیک اما کورسی بود. برای همین افرادی که میخواستند اولین سریهای تولیدی این مدل را بخرند میتوانستند با تیک زدن یکی از آپشنها موقع خرید، بخواهند که آرم بنز روی صندوق عقب نباشد که همسایهها و مردم در خیابان نفهمند کسی چنین ماشینی دارد و مالک ماشین خجالت نکشد.
* گذشته از مسائل فنی مربوط به این بنز کمیاب، برای ما بگویید چند سال است که در ایران هستید؟
الان دومین بار است که به ایران میآیم و دو سال است که اینجا زندگی میکنم.
* دفعه قبل، یعنی اولین بار چه سالی در ایران بودید؟
تابستان 1972 میلادی که میشود سال 1351 اینجا بودم. از زمانی که 9 سال داشتم به مدت نه سال، یعنی تا سن 18 سالگی در ایران زندگی کردم. پدرم به عنوان کشیش کلیسای پروتستان آلمانی در قلهک به ایران آمد. آن زمان من بچه بودم، در خیابانهای دروس و قلهک میگشتم و فارسی هم همان جا یاد گرفتم. در سال 1981 میلادی، نهم تیر ماه به آلمان برگشتیم.
* اینکه در کودکی هم اینجا زندگی کرده بودید باعث شد تصمیم بگیرید برای کارتان به ایران بیایید؟
بله، اطلاع پیدا کردم که برای اتاق بازرگانی ایران و آلمان دنبال یک مدیرعامل میگردند که حقوقدان باشد، ایران را بشناسد، بهتر است که به زبان فارسی مسلط باشد و حاضر باشد با خانواده برای زندگی به ایران بیاید. خب خیلیها به خاطر تصویر منفی که از ایران در غرب وجود داشت حاضر نميشدند همراه خانواده برای زندگی به اینجا بیایند و ميترسيدند. اما من نمیترسيدم، به این دلیل که هنگام انقلاب و اوایل جنگ در ایران بودم و اینجا را مثل کشور خودم میبینم، تهران مثل شهر خودم است و به قول معروف «بچه تهرون» هستم. پس خودم را به سازمان اتاقهای آلمان در برلین معرفی کردم و در ایران هم هیات مدیره اتاق من را قبول کردند و استخدام شدم. اواخر ماه دسامبر 2007 به ایران آمدم و از ژانویه 2008 هم مدیرعامل اتاق هستم و تا پایان سال 2012 اینجا خواهم بود. البته یک بار هم سال 2002 با همسرم در نوروز با یک تور مسافرتی بعد از 21 سال به ایران آمدم که پنج سال بعداز آن این شانس برای من به وجود آمد که بتوانم این پست را دریافت. وقتی موضوع کار در ایران را برای همسرم گفتم فقط پنج ثانیه فکر کرد و موافقت کرد، چون او عاشق ایران و غذا و فرهنگ ایرانی بود.
* آيا در خيابانهاي تهران راحت رانندگي مي كنيد؟
اولین بار که با همسرم به ایران آمدیم، یکبار که در خیابان به سمت کاخ گلستان میرفتیم، او ترافیک خیابان را دید و به من گفت حالا میفهمم چرا رانندگی تو اینطوری است، برای اینکه اینجا رانندگی یاد گرفتی. وقتی در سن نوجوانی و ابتدای جوانی در ایران بودم آن زمان موتورسواری میکردم در تپههای میرداماد، گیشا، کن، شهران، عباسآباد و خلاصه همه جای تهران رانندگی کردم. همه اینها قبل از این بود که اتوبانها ساخته شوند. آن زمان معنی بزرگراه برای ما شریعتی، خیابان ولیعصر و بلوار آفریقا بود که الان خیابانهای معمولی هستند.
اوایل موتور سواری از سرگرمیهای اصلی من بود، همسرم هم موتورسوار است و ما با هم در پیست موتورسواری آشنا شدیم و برای ماه عسل به «میلی میلیا»(1) در ایتالیا رفتیم، اما از وقتی که اولین فرزندمان متولد شد دیگر نتوانستیم به این تفریح بپردازیم.
* این بنز کلاسیک قدیمی که الان دارید را از کجا پیدا کردید؟
ما در آلمان یک بنز کلاسیک و دو موتور داشتیم که وقتی میخواستیم بیایم ایران آنها را در گاراژ گذاشتیم، برای اینکه اگر میخواستیم آنها را وارد ایران کنیم باید گمرک زیادی میدادیم. یک روز از سر چهارراه نیازمندیهای یک روزنامه را نگاه میکردم که آگهی یک بنز 300 SCL 3/6 سال 1972 در حد صفر را دیدم! این ماشین در دنیا کمیاب است. در آلمان هم به خاطر آب و هوا مرطوب، اتاق ماشین زود دچار پوسیدگی میشود. مشکل ماشینهای عتیقه در آلمان همیشه اتاق آنهاست، هر چقدر هم ماشین را رنگ بکنند باز دیوارههای آن زنگ میزند. رفتم ماشین را دیدم، به نظر خوب میآمد اما از نظر فنی مطمئن نبودم در ایران کسی باشد که از آن سر در بیاورد. پس برای مکانیک خودم که در آلمان ماشینم را نگه میداشت بلیط گرفتم که بیاید اینجا و موتور ماشین را چک کند. او که سرطان داشت، در یک هفته زمانی که بین شیمی درمانی داشت آمد و ماشین را نگاه کرد و گفت مشکلی ندارد. من هم ماشین را خریدم و از داشتن این مدل بنز لذت میبرم.
* الان چه ماشینی سوار میشوید؟
یک پاژن لندرور ایرانی دارم و یک تویوتا لندکروز.
* ماشین را خودتان میرانید یا راننده دارید؟
بعضی اوقات خودم میرانم اما برای کارهای اداری راننده دارم. همان اوایل که پاژن را خریده بودم یک تصادف کردم. تصادف اینطور بود که یک نفر از سمت چپ میخواست بدون اینکه ترمز کند از چهارراه رد شود، راننده که یک پسر جوان بود با موبایل حرف میزد و بعداً فهمیدم که گواهینامه هم نداشت و با هم تصادف کردیم. هر ** که تصادف را دید گفت مقصر او است، اما او خودش رفت و پدر و برادرش آمدند و به پلیس گفتند برادری که گواهینامه داشت پشت فرمان بوده. شرایط بیمه اینجا برای یک خارجی خیلی عجیب است. در آلمان حق بیمهای که هر ** پرداخت میکند هزار یورو است و اگر کسی خسارت ببیند 150 میلیون یورو از بیمه شخص ثالث دریافت میکند و این مبلغ خیلی زیادی است. اما اینجا فقط یک میلیون تومان را بیمه پرداخت میکند که مبلغ خیلی کمی است. فکر کنید من 300 هزار تومان میدهم که وقت خسارت یک میلیون تومان از بیمه دریافت کنم! خب من که ماشین 20 میلیونی سوار میشوم این مبلغ را خودم هم میتوانم بدهم، پس کاربرد بیمه چه میشود؟
* همسرتان در ایران هم موتورسواری میکنند یا در مسابقه موتور سواری شرکت کردهاند؟
همسرم در ایران در مسابقه که تا به حال شرکت نکرده اما یک بار نزدیک قزوین سوار موتور شد و از یک مرکز کنترل پلیس هم رد شد و آنها هم فهمیدند که یک خانم روی موتورسوار است و تعجب کردند، به خصوص که همسرم کلاه کاسکت هم سرش نگذاشته بود، اما چیزی نگفتند.
اینطور که من متوجه شدم خیلی از مسائل در ایران سنتی و عرفی است و در قانون نیامده. مثلاً اینکه خانمها موتورسواری نمیکنند در قانون نیست اما خانمی را نمیبینیم که در خیابان با موتور باشد. من و همسرم در آلمان هم گواهینامه موتور داریم هم ماشین، وقتی میخواستیم گواهینامهمان را در ایران ترجمه کنیم به من هم گواهینامه ماشین دادند هم موتور، اما به همسرم فقط گواهینامه ماشین دادند.
* در آلمان در مسابقات ریس یا رالی شرکت میکردید؟
رالی شرکت کردم اما ریس نه. برای اینکه پولش را نداشتیم. برای اینکه ماشین در مسابقه صدمه زیادی میبیند، آدم باید حداقل سه ماشین داشته باشد تا بتواند استفاده کند.
* در ایران چطور؟
تقریباً دو ماه پیش در اتوبان شهید بابایی یک مسابقه ریس بود، تصمیم گرفتم در آن مسابقه با این بنز شرکت کنم، خب این یک ماشین قوی و خوب است، اما بعد فکر کردم حیف است اگر در مسابقه این ماشین صدمه ببیند، ممکن است کلاچش بشکند یا هر اتفاقی ممکن است بیفتد. دو روز بعد از آن هم قرار بود در یک مسابقه رالی شرکت کنم و به ماشین نیاز داشتم، پس تصمیم گرفتم همانطور که آمدهام، راحت با همین ماشین هم برگردم. به اضافه اینکه من دیگر پسر 16 ساله نیستم که هیجان زده بشوم و بخواهم همه چیز را امتحان کنم.
* موضوع تیونینگ در ایران به خصوص در چند سال اخیر بسیار زیاد شده به حدی که گاهی خودرو تیون شده با اصل آن بسیار متفاوت است. در آلمان محبوبیت تیونینگ به چه شکل است؟
اتفاقاً تیونینگ در آلمان طرفداران زیادی دارد و در سال نمایشگاههای ویژه برای تیونینگ برگزار میشود. اصلاً علاقه آلمانیها به خودرو در دنیا معروف است. البته در دهه 70 خیلی پیش میآمد که مردم ماشینهایشان را خودشان غیر استاندارد تیون میکردند، اما طی 20 سال گذشته مردم آلمان پولدارتر از قبل شدهاند و زیاد خرج ماشینهایشان میکنند و معمولا از شرکتهای تیونینگ، پک تیونینگ خودرو را میخرند و ماشینهایشان را استاندارد تیون میکنند و برای معاینه فنی هم اگر مهندسها ببینند قطعاتی که برای تیون خودرو استفاده شده مهر معتبر ندارد یا استاندارد نیست ماشین را جریمه میکنند و میخوابانند و بیمه هم این نوع جریمه را پوشش نمیدهد. البته وقتی کسی ماشینش را تیون کند، باید تمام تغییرات را به بیمه اعلام کند تا اگر در اثر سرعت بالا برای ماشین اتفاقی افتاد بیمه هزینه خسارت وارد شده را پرداخت کند. اما چیزی که من در ایران میبینم این است که مردم نمیتوانند قطعات را با مارکهای معروف دنیا استفاده کنند و این است که تیونینگها در ایران با وضعیت استاندارد فاصله زیادی دارد. مثلاً اینجا برای خواباندن ماشین به جای اینکه از فنر اسپرت استفاده کنند، فنرهای فابریک خود خودرو را کوتاه میکنند و فنر قابلیت خود را از دست میدهد. یا مثلاً وقتی موتور یک خودرو را تقویت میکنند ترمز مناسبی برایش نمیگذارند پس کنترل ماشین کار مشکلی میشود. ما در آلمان پنجاه و پنج میلیون دستگاه خودرو داریم، با این حال سال 2008 طبق آمار سازمان ملل 2300 نفر در تصادفات یک سال کشته شدند. سرعت رانندگی هم در آلمان زیاد است و کلاً آلمانیها معروفند به اینکه با سرعت زیاد رانندگی میکنند. اما آنجا همه موتوریها لباس مخصوص موتورسواری و کاسکت دارند و ترمز ماشینها بسیار قوی و قابل اعتماد است و 99درصد خودروها از نظر فنی سالم هستند.
* نظرتان درباره تفاوت هزینه جریمههای رانندگی در ایران و آلمان چیست؟
حقیقتش را بخواهید من در ایران هنوز جریمه نشدهام و همیشه خلافی ماشینم صفر است. در اتوبان هم هیچ وقت با سرعت بیشتر از 120 کیلومتر نمیروم. البته یکبار در اتوبان نزدیک مشهد پلیس جلوی من را گرفت اما وقتی فهمید من آلمانی هستم گفت شما به سرعت رفتن معروف هستید و جریمهام نکرد. یکبار هم اتفاقی مشابه همین در آمریکا برایم افتاد.
به طور کلی فکر نمی کنم پرداخت جریمه رانندگی برای پولدارها چندان سخت باشد. اما در آلمان از پنج سال گذشته تا به حال هزینه جریمهها بسیار بالا رفته. ما در آلمان یک سیستم شبیه خلافی داریم که به غیر از محاسبه جریمهها امتیازهای مثبت و منفی رانندهها را هم اندازه میگیرد. اگر کسی 12 امتیاز منفی داشته باشد باید خود را به پلیس معرفی کند. مثلاً یکبار رد کردن چراغ قرمز 3 امتیاز منفی دارد و 250 یورو جریمه نقدی. اگر امتیازهای منفی از 15 بیشتر شود، گواهینامه باطل میشود و فرد باید تمام مراحل گرفتن گواهینامه را از اول طی کند.
* وقتی وضعیت خودروها و خیابانها را در دهه 50 ایران را با امروز مقایسه می کنید چه تغییراتی بیشتر توجه شما را جلب می کند؟
من بعد از آن سالها هم حالا که برگشتم در خیابان دروس زندگی میکنم. آنجا از نظر ترافیک و جمعیت با محلههای دیگر تفاوت دارد. آن سالها ما بچهها میتوانستیم در خیابان فوتبال بازی کنیم و دوچرخه سوار شویم، اما حالا در خیابان بچهای نمیبینیم. دو طرف خیابان تبدیل شده به پارکینگ و همه جایش ماشین پارک شده. قبلاً تمام خانههای محله دروس ویلایی بودند و مردم ماشینها را در حیاط خانه پارک میکردند، الان پر از آپارتمانهایی شده که معلوم نیست ساکن هر واحد چند ماشین داشته باشد و از این نظر چهره شهر خیلی تغيير كرده اما از این لحاظ که حالا مردم قوانین را بیشتر رعایت میکنند و کمربند ایمنی میبندند خیلی بهتر است.
* فرقی بین رانندگی خانمها و آقایان در ایران میبینید؟
من فکر میکنم که تمام دنیا یکجور است. والدین باید به فرزندانشان رانندگی و دست فرمان خوب یاد بدهند و به آنها اعتماد داشته باشند. اگر فرزند دختر ببیند برادرش حق دارد با ماشین پدر رانندگی کند اما او نمیتواند فکر میکند حق رانندگی بیشتر برای برادر است. از نظر بیولوژیکی فرقی بین دختر و پسر نیست که در رانندگی تاثیر بگذارد. هر ** اگر علاقه داشته باشد و استعدادش پرورش داده شود میتواند راننده خوبی شود.
***
1- ميلي ميليا: در زبان ایتالیایی به معنای هزار مایل/ مسابقه اتومبیلرانی که از سال 1927 تا 1957 در ایتالیا برگزار می شد، به علت تصادفهای خطرناک متوقف شد و از سال 1972 به بعد به شکل رالی با خودروهای عتیقه و کلاسیک برگزار می شود.