سلام
جناب اشکان با این پستی که زدید بد نیست من هم یک خاطره تعریف کنم
چند سال پیش یه خانم با عجله وارد مغازه شد و ازم درخواست کرد که یک رادیو ضبط را برایش باز کنم از آنجایی که من تعمیر رادیو ضبط توی ردیف کارم نبود این درخواستش را رد کردم ولی او با لجاجتی که از خود نشان داد مجبور شدم ضبط را برایش باز کردم وبعد از باز کردن ازم خواست تا داخل ضبط را بررسی کنم منم با اوقات تلخی شروع به تکان دادن ضبط کردم ویه دفعه دیدم یه انگشتر برلیان گران قیمت از داخل ضبط بیرن افتاد زنه تا چشمش به انگشتر افتاد گل از گلش شکفت و گفت الان سه روزه دارم دنبال این انگشتر میگردم وبعد که ماجرا را ازش پرسیدم گفت که شوهر من طلا فروشه از آنجایی که بعضی از سرویسها از قیمت بالایی برخوردارن آنها را برای اینکه خاطر جمع باشد به خانه می اوردو من هم که عروسی یکی از آشناها بود از شوهرم درخواست کردم که از این سرویس استفاده کنم روز بعد از عروسی خواستم که سرویس را جمع کنم متوجه شدم که انگشتر سرویس غیب شده است تمام خانه را زیر رو کردم ولی انگشتر را پیدا نکردم تا اینکه یادم افتاد که دخترم سه روز پیش داشت با این رادیو ضبط بازی میکرد و من هم یادم آمد که تمام سرویس را روی این رادیو ضبط گذاشتم به خاطر همین حدس زدم که شاید این انگشتر را برداشته و آن راداخل این رادیو ضبط انداخته به خاطر همین از شما درخواست کردم که این رادیو ضبط را باز کنید
انگشتر را برداشت و منم که خواستم رادیو ضبط را ببندم گفت احتیاج نیست که این رادیو ضبط را ببندید چون این رادیو ضبط آلت بازی دست دخترم است و خراب است واحتیاج به آن ندارم .آن رادیو ضبط را به عنوان اوراقی به من داد و مبلغ بیست هزار تومن هم گذاشت روی میز و رفت
با خودم گفتم کاش این انگشتر را به عنوان اوراقی به من میداد تا دوسال اصلا احتیاج به کار کردن نداشتم
خوش با حالشون