.تعمیـــرکاران کیان ست (kiansat.tv)تابع قوانین -جمهموری-اسلامی ایران میباشد و ارسال هر گونه مطلب سیاسی،مذهبی،غیراخلاقی و خرید و فروش متعلقات ماه-واره و دیگر موارد مجرمانه ممنوع میباشد وبا کاربران خاطی به شدت برخورد میگردد انجمن فقط تعمیرات لوازم الکترونیک میباشد...













سلام مهمان گرامی؛
به کیان ست خوش آمدید برای مشاهده انجمن با امکانات کامل می بايست از طريق این لینک عضو شوید.

https://teranzit.pw/uploads/14469017281.png
پیام خصوصی به مدیریت کل سایت ........... صفحه توضیحات و شرایط گروه ویژه ........... ...........
ارتباط تلگرامی با مدیریت سایت ................. ایدی تلگرام suportripair@ .................
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26

موضوع: تاپیک مخصوص درج ( اشعار ، حکایت ، ضرب المثل ، داستان و سخن بزرگان )

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1


    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    گلستان
    علایق
    طبیعت و صافکاری
    شغل و حرفه
    "صافکاری بیرنگ"تخصصی برق و الکترونیک خودرو و تعمیر ایسی
    نوشته ها
    3,646
    تشکر ها
    26,212
    24,848 سپاس از3,601 پست

    پیش فرض

    نميدونم چرا وقتي ** ميشم هيچكي دوستم نداره
    ولي وقتي خر ميشم همه عاشقم ميشن .
    لامپ تست جهت عیب یابی خودرو


    بیشتر انسانها زمانی نا امید میشوند که چیزی به موفقیت آنها باقی نمانده


  2. 16کاربر از TuneUp_Vahab بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    aramjan (23rd September 2012),ARIYA (9th June 2012),asaad88 (9th June 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),farog (5th April 2014),hantosh (14th July 2012),iraj_kh (31st July 2012),karim1350  (1st October 2015),m.aminifar (8th June 2012),masoud-sat (2nd August 2012),NPS2014 (13th October 2013),pershian91 (15th July 2014),sajadnasirpor  (31st July 2012),TAHA1 (31st July 2012),vall (5th January 2015),سعید زینیوند (7th April 2017)

  3. #2


    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    تهران
    علایق
    تحقیقات شغلی&فیلم
    شغل و حرفه
    برق و الکترونیک اتومبیل
    سن
    43
    نوشته ها
    3,180
    تشکر ها
    25,032
    29,946 سپاس از3,177 پست

    پیش فرض

    خاطرات زمستان را به بهار نیاور!


    برفها آب شده بودند و دیگر خبری از سرمای زمستان نبود. فصل یخبندان تمام شده بود و کم کم اهالی دهکده شیوانا می توانستند از خانه هایشان بیرون بیایند و در مزارع به کشت وزرع بپردازند. همه از گرمای خورشید بهاری حظ می کردند و از سبزی و طراوت گیاهان لذت می بردند ...

    در آن روز، شیوانا همراه یکی از شاگردان از مزرعه عبور می کرد. پیرمردی را دید که نوه هایش را دور خود جمع کرده و برای آنها در مورد سرمای شدید زمستان و زندانی بودن در خانه و منتظر آفتاب نشستن صحبت میکند.

    شیوانا لختی ایستاد و حرفهای پیرمرد را گوش کرد و سپس او را کنار کشید و گفت:"اکنون که بهار است و این بچه ها در حال لذت بردن از آفتاب ملایم و نسیم دلنواز بهار هستند، بهتر است روایت یخ و سرما را برای آنها نقل نکنی! خاطرات زمستان، خوب یا بد، مال زمستان است. آنها را به بهار نیاور! با این حرف تو بچه ها نه تنها بهار را دوست نخواهند داشت بلکه از زمستان هم بیشتر خواهند ترسید و در نتیجه زمستان سال بعد، قبل از آمدن یخبندان همه این بچه ها از وحشت تسلیم سرما خواهند شد.

    به جای صحبت از بدبختی های ایام سرما، به این بچه ها یاد بده از این زیبایی و طراوتی که هم اکنون اطرافشان است لذت ببرند. بگذار خاطره بهار در خاطر آنها ماندگار شود و برایشان آنقدر شیرین و جذاب بماند که در سردترین زمستان های آینده، امید به بهاری دلنواز، آنها را تسلیم نکند. پیرمرد اعتراض کرد و گفت :"اما زمستان سختی بود"

    شیوانا با لبخند گفت:"ولی اکنون بهار است. آن زمستان سخت حق ندارد بهار را از ما بگیرد. تو با کشیدن خاطرات زمستان به بهار، داری بهار را نیز قربانی می کنی! زمستان را در فصل خودش رها کن!




    رابطه کش شلوار و پیشرفت


    یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یك موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاكی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یك مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه موتور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
    دیگه پاك قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه. همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، باز یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!
    طرف كم میاره، راهنما میزنه كنار به موتوریه هم علامت میده بزنه كنار. خلاصه دوتایی وامیستن كنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی كل مارو خوابوندی؟! موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... كش شلوارم گیر كرده به آینه بغلت ...

    نتیجه اخلاقی : اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به کجای یک مدیر گیر کرده




    خاطرات دو دوست قدیمی


    دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت: "امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد." آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به دریاچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند.

    همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمی نجات یافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد: "امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد." دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید: "وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟"

    مرد پاسخ داد: "وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی."

    نتیجه اخلاقی : یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچ گاه فراموش نشود.
    ---------------------------------------------------------------------------------------------





    Click here to enlarge



    • میان اینهمه "نامردی" باید شیطان را تحسین کرد که "دروغ" نگفت ...
      جهنم را به جان خرید، اما "تظاهر" به دوست داشتن آدم نکرد
















  4. 14کاربر از m.aminifar بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    aramjan (23rd September 2012),ARIYA (9th June 2012),asaad88 (9th June 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),hantosh (14th July 2012),iraj_kh (31st July 2012),karim1350  (1st October 2015),masoud-sat (2nd August 2012),NPS2014 (13th October 2013),pal-electronic (31st July 2012),sajadnasirpor  (31st July 2012),sh.joomong (14th December 2014),TuneUp_Vahab (13th October 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  5. #3


    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    تهران
    علایق
    تحقیقات شغلی&فیلم
    شغل و حرفه
    برق و الکترونیک اتومبیل
    سن
    43
    نوشته ها
    3,180
    تشکر ها
    25,032
    29,946 سپاس از3,177 پست

    پیش فرض






    گل صداقت و راستگویی


    دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند.
    وقتی خدمتکار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او بطور مخفیانه عاشق شاهزاده بود.
    دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.
    مادر گفت : تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا.
    دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند. اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.
    روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یک از شما دانه ای میدهم.
    هر کسی که بتواند در عرض شش ماه، زیباترین گل را برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود.
    دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت.
    سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد، دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، و گلی نروئید.

    بالاخره روز ملاقات فرا رسید.
    دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هم هر کدام گل بسیار زیبائی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند.

    لحظه موعود فرا رسید.
    شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود.
    همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.

    شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده، که او را سزاوار همسری امپراطور می کند : گل صداقت ...
    همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند و امکان نداشت گلی از آنها سبز شود !!!


    برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو



    کلاه فروش


    کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

    سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری ؟!




    آدم از وسط نصف بشه ولی ضایع نشه !


    یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده !
    به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت، در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند.
    احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدم های باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده !
    بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چی هستن !
    با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
    کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست !
    اما دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : آقای محترم ! بفرمایید !
    قند تو دلم آب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟

    .
    .
    .
    .
    .
    .

    دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !
    ویرایش توسط m.aminifar : 8th June 2012 در ساعت 22:39
    ---------------------------------------------------------------------------------------------





    Click here to enlarge



    • میان اینهمه "نامردی" باید شیطان را تحسین کرد که "دروغ" نگفت ...
      جهنم را به جان خرید، اما "تظاهر" به دوست داشتن آدم نکرد
















  6. 11کاربر از m.aminifar بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    ARIYA (9th June 2012),asaad88 (9th June 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),farog (5th April 2014),iraj_kh (31st July 2012),karim1350  (1st October 2015),masoud-sat (2nd August 2012),pal-electronic (31st July 2012),TuneUp_Vahab (13th October 2013),موذن (26th March 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  7. #4


    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    محل سکونت
    تهران
    علایق
    تحقیقات شغلی&فیلم
    شغل و حرفه
    برق و الکترونیک اتومبیل
    سن
    43
    نوشته ها
    3,180
    تشکر ها
    25,032
    29,946 سپاس از3,177 پست

    پیش فرض





    یکی از بستگان خدا


    شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

    در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

    خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
    - آهای، آقا پسر!

    پسرک برگشت و به سمت خانم رفت... چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
    - شما خدا هستید؟

    - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
    - آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!




    نبوغ


    در یك شركت بزرگ ژاپنی كه تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یك مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
    شكایتی از سوی یكی مشتریان به كمپانی رسید. او اظهار داشته بود كه هنگام خرید یك بسته صابون متوجه شده بود كه آن قوطی خالی است.

    بلافاصله با تاكید و پیگیریهای مدیریت ارشد كارخانه این مشكل بررسی، و دستور صادر شد كه خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تكرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.

    مهندسین نیز دست به كار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند : پایش (مونیتورینگ) خط بسته بندی با اشعه ایكس بزودی سیستم مذكور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین،‌ دستگاه تولید اشعه ایكس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهیز گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت كنترل دائمی پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.

    نكته جالب توجه در این بود كه درست همزمان با این ماجرا، مشكلی مشابه نیز در یكی از كارگاههای كوچك تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یك كارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و كم خرج تر حل كرد : تعبیه یك دستگاه پنكه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!!




    فرعون و شیطان


    فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
    روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
    فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
    فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
    شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست. سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
    بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟
    پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت: چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی؟
    شیطان پاسخ داد: زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود می آید.
    ویرایش توسط m.aminifar : 8th June 2012 در ساعت 22:39
    ---------------------------------------------------------------------------------------------





    Click here to enlarge



    • میان اینهمه "نامردی" باید شیطان را تحسین کرد که "دروغ" نگفت ...
      جهنم را به جان خرید، اما "تظاهر" به دوست داشتن آدم نکرد
















  8. 14کاربر از m.aminifar بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    Ahmad20 (31st July 2012),aramjan (23rd September 2012),ARIYA (9th June 2012),asaad88 (9th June 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),farog (5th April 2014),iraj_kh (31st July 2012),karim1350  (1st October 2015),masoud-sat (2nd August 2012),pal-electronic (31st July 2012),TuneUp_Vahab (13th October 2013),قیصر (27th December 2013),موذن (26th March 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  9. #5


    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    928
    تشکر ها
    1,833
    7,034 سپاس از989 پست

    پیش فرض

    من حودم با این جمله خیلی انس گرفتم :

    اگر انسان چرایی برای زندگی داشته باشد از پس هر چگونه ای نیز بر می آید ( نیچه )

    آموزش هک اینترنت ماهواره ای آنلاین به صورت کاملا رایگان
    بزودی : کانفیگ رایگان سرور های میکروتیک شما برای پورت SSTP
    برای عضویت در گروه اختصاصی هک مک های Secure سایت کیان ست با دادن پیام خصوصی آمادگی خود را اعلام کنید

    کانفیگ رایگان سرور های میکروتیک شما برای IPSec و سرویس Socks
    پاسخ گویی به سوالات و مشکلات شما در زمینه هک اینترنت ماهواره ای به صورت آنلاین با نرم افزار Team Viewer
    پشتیبانی آنلاین در **** مسنجر


    KIAN-SAT WITH Maximum123 HAS OTHER ENJOY


  10. 15کاربر از maximum123 بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    Ahmad20 (31st July 2012),aramjan (23rd September 2012),ARIYA (9th June 2012),asaad88 (9th June 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),farog (5th April 2014),iraj_kh (31st July 2012),m.aminifar (8th June 2012),masoud-sat (2nd August 2012),NPS2014 (13th October 2013),pal-electronic (31st July 2012),sajadnasirpor  (31st July 2012),TAHA1 (31st July 2012),TuneUp_Vahab (13th October 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  11. #6


    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    سن
    46
    نوشته ها
    4,906
    تشکر ها
    22,111
    46,315 سپاس از4,874 پست

    پیش فرض

    انسان موجود عجيبی استـــــ

    اگر به او بگـوييد در آسمـان، يـكصد ميـليارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد

    بي چون و چرا مي پـذيرد، اما اگر در پاركی بـبيند روی نيـمكـتي نوشته اند رنگی نشـويد

    بي درنگــــ انگشتــــ خود را روی نیمکتــــ می کـشد تا مـطمئـن شـود

  12. 15کاربر از pal-electronic بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    Ahmad20 (31st July 2012),aramjan (23rd September 2012),ARIYA (3rd August 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),farog (5th April 2014),iraj_kh (31st July 2012),karim1350  (7th October 2015),m.aminifar (3rd August 2012),masoud-sat (2nd August 2012),NPS2014 (13th October 2013),pps2011 (1st January 2014),sajadnasirpor  (31st July 2012),TAHA1 (31st July 2012),TuneUp_Vahab (13th October 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  13. #7


    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    سن
    46
    نوشته ها
    4,906
    تشکر ها
    22,111
    46,315 سپاس از4,874 پست

    پیش فرض پند نامه ...............

    پند نامه
    تا صــــــــــــاحب ملک و پلـــــــه و پــــــول نباشی
    در دیده ی ** لایـــــــــــــق و مقبــــــول نباشی

    هشتت گرو نه بـــوَِد ای دوست اگــــــــــر تــــــو
    در داد وستـــــد آخــــــــــــر بامبــــــــــول نباشی

    با حقــــّــــــه چــــــــو بارت برسد سهــل به منزل
    منّت کش بــــــــــــــازو و کت و کـــــــــول نباشی

    منقـــــــول نشــو مُنگل و ابله بـــــــــــــه حکایات
    تا در شکـــــــــــــــم گرگ چــــــو منگول نباشی!

    باید کـــــــــــه در ایــن زندگی دوز و کلـــــــک بار
    با گـــــــــول زدن سعـــی کنی گــــــــول نباشی!

    با کیـــــــــد و ریـــــــا نرم بزن پنبــــــه ی ** را
    تا تابلـــــــــــو از بستــــــــــن ششلــــول نباشی

    نشنو سخــــــــن ** که به انصــــــــاف گرایی
    آن به که به این مضحکــــــه مشغــــول نباشی

    کـــــــــر بودن آدم همــــــه از لطف الهی است
    گیرم که تو کـــــر باشی ومسئـــــــــول نباشی!

    کـــژ بــــــاش و کـــــژاندیش و گریزان ز صداقت
    زنهـــــــار که سرگشتــــــــه چو شاغول نباشی

    پا بر ســــــر مظلــــــــوم نه و پیشــــــروی کن
    هشدار که غمخـــــــــــــوار شل وشول نباشی

    گیرم که تـــــو را قدرت آرنولـــــــــد نبوده است
    حیف است در این معرکه هر کــــــــــول نباشی

    **

    ای شاعر! از این قافیـــــــه و وزن رهــــــا شو
    تا بندی این شیــــــــوه ی معمــــــــول نباشی

    خوب است کمی نیز چنـــــــان خیـــــل مدرنان
    دربنـــــــــــــــد مفاعیلُ مفاعـــــول(!) نباشی

    معنی و لطافت چه کسی گفت که اصل است؟
    بگذار بر این قاعــــــــــــــده مشمــــول نباشی

    بگریز ز غمهــــــا که در این عمـــــــــر دو روزه
    خوش نیست که خوش خنده وشنگول نباشی

    با خنــــــده به درمــــــان دل غمـــــزده برخیز
    تــا دلــــــــزده از شربت و کپســـــول نباشی!

  14. 14کاربر از pal-electronic بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    aramjan (23rd September 2012),ARIYA (3rd August 2012),ASHEGHBAHAR (13th October 2013),didebane.bidar (16th August 2013),farog (5th April 2014),karim1350  (7th October 2015),masoud-sat (2nd August 2012),NPS2014 (13th October 2013),pps2011 (1st January 2014),sajadnasirpor  (2nd August 2012),TuneUp_Vahab (13th October 2013),پروانه (13th October 2013),vall (5th January 2015),سعید زینیوند (7th April 2017)

  15. #8


    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    گلستان
    علایق
    طبیعت و صافکاری
    شغل و حرفه
    "صافکاری بیرنگ"تخصصی برق و الکترونیک خودرو و تعمیر ایسی
    نوشته ها
    3,646
    تشکر ها
    26,212
    24,848 سپاس از3,601 پست

    پیش فرض پاسخ : تاپیک مخصوص درج ( اشعار ، حکایت ، ضرب المثل ، داستان و سخن بزرگان )



    اگر شغلی داری که هیچ سختی در آن نیست پس بدان که اصلا شغل نداری !!! ماکلوم اس فوربس

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ

    برای آنکه به فرودستی گرفتار نشوی ، دست گیر آدمیان باش .
    حکیم ارد بزرگ

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ

    سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم . مارکوس گداویز

    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ

    با فریب شاید بتوان چیزی بدست آورد اما در نهایت همان دستاورد مایه تباهی خواهد بود .
    حکیم ارد بزرگ


    لامپ تست جهت عیب یابی خودرو


    بیشتر انسانها زمانی نا امید میشوند که چیزی به موفقیت آنها باقی نمانده


  16. 7کاربر از TuneUp_Vahab بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    ASHEGHBAHAR (13th October 2013),babak.b (13th October 2013),farog (5th April 2014),karim1350  (7th October 2015),NPS2014 (13th October 2013),پروانه (13th October 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  17. #9


    تاریخ عضویت
    Aug 2013
    نوشته ها
    1,291
    تشکر ها
    7,909
    7,127 سپاس از1,247 پست

    پیش فرض سخنان مفهومی

    اگردنیا عدالت داشت مرد هم بکارت داشت




    خدای من خدائیست که تمام آرزوهایم را جلوی چشمانم پرپر کرد تاعظمتش را به رخم بکشد



    ازکودک فال فروشی پرسیدم چه کارمیکنی گفت ازحماقت این مردم تکه نانی درمیاورم این ها ازمن که درامروزخود مانده ام فردایشان را ازمن می خواهند





    سلامتی پسرلالی که عاشق یه دخترشد اماوقتی خواست به عشقش اعتراف کنه دخترگفت ببخشید پول خرد ندارم



    NPS2013


  18. 5کاربر از NPS2014 بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    farog (5th April 2014),pps2011 (13th October 2013),قیصر (27th December 2013),ابیرام 63 (27th December 2013),سعید زینیوند (7th April 2017)

  19. #10


    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    محل سکونت
    ایران سرفراز
    علایق
    عاشق پرندگان
    شغل و حرفه
    تعمیرکارنوچه
    نوشته ها
    53
    تشکر ها
    168
    248 سپاس از52 پست

    پیش فرض یک شعر جالب و قابل توجه

    زاهدی پرسید از فرزند خویش

    هیچ می‌دانی مسلمانی به چیست؟

    صدق و بی‌آزاری و خدمت به خلق

    هم عبادت هم کلید بندگی‌ست

    گفت زین معیار اندر شهر ما

    یک مسلمان هست، آن هم ارمنی‌ست !!!

    Click here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlarge


    این شعر طنز یادآوری حدیث امام علی ع است

    به این مفهوم که نکند دیگران بر مسلمانان در عمل به قرآن سبقت بگیرند




    ویرایش توسط ابیرام 63 : 27th December 2013 در ساعت 13:45
    خدای من همانگونه است که من میخواهم

    خداکند

    من هم همانگونه باشم که خدامیخواهد





  20. 4کاربر از ابیرام 63 بخاطر ارسال این پست مفید سپاسگزاری کرده اند:

    farog (5th April 2014),قیصر (27th December 2013),vall (5th January 2015),سعید زینیوند (7th April 2017)

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Copyright ©2000 - 2013, Jelsoft Enterprises Ltd کیــــــــــان ستـــــــــــ ...® اولین و بزرگترین سایت فوق تخصصی الکترونیک در ایران



Cultural Forum | Study at Malaysian University