همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به خدا قسم که ** را ثمر آن قدر نبخشد
که به روی مستمندی در بسته باز کردن
اینم یکی دیگه
جانا تورا همیشه به دنیا قرار نیست
دل خوش مدار زانکه بر او اعتبار نیست
صدها هزار یار گرفت ورها نمود
از این عجوزه مهر و وفا انتظار نیست
چون زد اجل زنگ در خانه تورا
دیگر به قدر دانه جوی اختیار نیست
گر شرق و غرب را همه فرمانروا شوی
هنگام مرگ بهر تو راه فرار نیست
تا کی به مال و منصب دنیا تو غره ای
این عزت و جلال بدان یک قرار نیست
از بهر جمع سیم وزری در جهان حریص
این سیم و زر با تو که رهسپار نیست
این را بدان یقین که پس از مرگ بجز عمل
دیگر کسی رفیق تو اندر مزار نیست